به نام حضرت دوست
جامعه امروز ما ایرانیان جامعه پیچیده و پریشانی است. کشوری با تاریخی بسیار کهن به درازای تاریخ که امروز مشکلات حل نشدهاش آن را فلج کرده است. ما نتوانستهایم هیچ کدام از مشکلات تاریخی و فکری خود را در درونمان حل کنیم. آنقدر با تاریخ دست به گریبانیم و دچار تشنجات فکری تاریخی هستیم که بعضی وقتها فکر میکنم ای کاش تاریخی نداشتیم؛ کشوری بودیم 200، 300 ساله که تنها چشم به آینده داشتیم. ما هنوز با اسکندر مشکل داریم، جزو عربستیزترین ملل دنیا هستیم و زخم کاری نژاد زرد (مغولها، تاتارها و دیگر قوم و خویشهایشان) بر پیکر ایران هیچگاه بهبود نیافته است. از لحاظ فکری هم هنوز به جمعبندی خاصی نرسیدهایم؛ هنوز نمیدانیم جبری هستیم یا اختیاری، نوع انسان به ذات خود محترم است یا عقیده بر انسانیت برتری دارد و هزار و یک معیار فکری دیگر که مستقیم یا غیرمستقیم بر رفتار ما با خودمان، با دیگران، با جامعه و با حاکمان تاثیر میگذارد. این در حالی است که غرب به اومانیسم همگرا شده و در شرق روح تعالیم کنفوسیوس حکومت میکند. آنها بر مبنای این پایههای فکری جوامعشان را به پیش میبرند. شاید یکی از دلایل عقبماندگی ما همین پریشانی فکری باشد.
فکر میکنم دلایل تاریخی و جغرافیایی در وضع فعلی ما بسیار موثر است. ایران شاهراهی است که کمتر روی آرامش به خود دیده است. تا وقتی حکومتهای ایرانی مقتدر داشتهایم اندکی روی آرامش دیدهایم، اما بقیه صفحات تاریخ ما از این امنیت بیبهره است. وقتی اسکندر هوس جهانگشایی به سرش میزده ایران را پیش رویش میدیده، اعراب وقتی تصمیم گرفتند از شبهجزیرهشان بیرون بیایند اولین مقصد ایران بوده، روسها هم وقتی دلشان برای آبهای گرم تنگ شد در به توبره کشیدن ایران شک نکردند. حساب نژاد زرد هم که معلوم است. در دوران فلاکتبار تاریخ ایران هر کدام از این اقوام که صحاری مغولستان و تاتارستان دلشان را میزد تنها آدرسی که بلد بودند این بود: مستقیم به سمت غرب، ایران؛ از غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان گرفته تا زلزله خانمانبرانداز مغولها و تاتارها (برای آشنایی با رفتار این اقوام حتی در دورانی که بر ایران مسلط بودهاند مطاله کتاب «ما چگونه ما شدیم» اثر دکتر صادق زیباکلام بسیار مفید است). جدا از آن تازه میرسیم به دولت فخیمه انگلستان. از شیطنتهای آنها در ترویج افراطیگری و هزارجور خرافهگری در تشیع (چیزی که ما هنوز همجوره داریم چوبش را میخوریم) برای تشدید ضدیت شیعه و سنی و ایران و عثمانی گرفته تا اینکه برای دور نگه داشتن هند از چنگال روسها تصمیم گرفتند افغانستان را از ایران جدا کنند و هزار جور بلیه دیگر.
هدفم از گفتن این مقدمه تاریخی این نبود که بگویم ما در وضع فعلیمان بیتقصیریم. ما هر وقت قدرتمند بودهایم هیچکدام از این همسایگان محترم توان دستاندازی نداشتهاند، نمونهاش اشکانیان هستند که در طول بیش از 470 سال پادشاهی و تقابل با امپراطوری روم بجز یکی، دو مورد همیشه پیروز و سربلند بودهاند. من میخواهم بگویم ما در طول این سالها هیچگاه آرامش و امنیت مستمری به خود ندیدهایم که جامعه فرصت کند از لحاظ فکری به سمت خاصی همگرا شود. مسلما رشد فکری نیازمند تضارب آرا، کاربست و تجربه انواع تئوریها و مهمتر از آن بازبینی و تحلیل تجربههای اجتماعی و تاریخی است. تمام این موارد نیازمند نوعی از آزادی اجتماعی و آرامش و ثبات است؛ چیزی که جامعه ایرانی در بسیاری از دورانها از آن بیبهره بوده است. ما تجربههای تاریخی متفاوت و بعضا متضادی داشتهایم: امپراطوری متمرکز و منسجم هخامنشی به همراه تساهل و تسامح در حوزه اندیشه و دین، استیلای فرهنگ هلنی در دوره سلوکی، امپراطوری شبه فدرالی اشکانی با حفظ تساهل و تسامح هخامنشی در حوزه اندیشه و دین و نیز تجربه نوعی از دموکراسی در قالب مجلس مهستان، امپراطوری متمرکز و مقتدر ساسانی با رویکردی جزماندیش و افراطی در حوزه اندیشه و دین، تجربه شهروند درجه دو بودن در دوران سلطه اعراب و حکومت بنیامیه، ساختار ملوکالطوایفی و چندپاره و رشد دوباره عنصر ایرانی در قالب حکومتهای محلی در دوره سلطه عباسیان با جولان نسبی عقلگرایی شیعی و معتزلی، دوره تسلط نژاد زرد و تجربه حکومتهای به ظاهر مقتدر اما بیگانه و خونریز و تسلط اشعریه و اخباریگری در حوزه اندیشه و افراط و جزماندیشی دینی، حکومت مقتدر و متمرکز صفوی با تکیه بر ناسیونالیسم و استفاده ابزاری از مذهب به عنوان عامل ایجاد یکپارچگی و ترویج خرافهگرایی در تشیع و ...
با وجود این تجربههای مختلف هیچگاه فرصت تحلیل آنها و تصحیح مسیر و برداشتن گامی به جلو را نداشتهایم. رشد که نکردیم که هیچ، همه این تجربههای تاریخی تنها گرهای به گرههای کور جامعه ایرانی افزود. چیزی که من را بر آن داشت تا این وبلاگ را راه اندازی کنم این بود که جایگاهی باشد برای اندیشیدن و تحلیل این تجربیات. احساس میکنم در کوران تغییر و تحولات و التهابات اجتماعی و سیاسی امروز نیاز داریم بنشینیم و بر پایه خرد و عقلانیت نگاهی فارغ از احساس و تعصب به گذشته و حال خودمان بیندازیم و بیندیشیم تا بدانیم که چه میخواهیم و چه باید بخواهیم و چگونه باید بخواهیم.
با امید به آینده و آرزوی روزهایی خوش برای ایران و ایرانی