اتاق فکر

بشینیم یه خرده فکر کنیم

اتاق فکر

بشینیم یه خرده فکر کنیم

ما و عاشورا

اپیزود 1: شب عاشورا

تصمیم گرفتم شب عاشورا به خیریه حضرت زینب (س) بروم. سخنران‌هایش دکتر محمدرضا بهشتی و دکتر ناصر مهدوی بودند. مجلسی بود با کمترین ظواهر مربوط به عزاداری عرفی و بیشترین تاکید بر تعقل و پیدا کردن راه از عاشورا برای زندگی امروز. سخنران اول از "اجابت به دعوت خدا و رسول برای احیای انسانها" گفت و سخنران دوم از عزت انسانها؛ از عزتی که این روزها به کمترین بهایی لجن مال می‌شود. از مایی که برای امرار معاشمان پیش هر کس و ناکسی سر خم می‌کنیم و مجیز هر بی‌سر و پایی را می‌گوییم. از ما که ظلم‌پذیریم و جامعه‌ای که گویی طراحی شده تا تو را تحقیر و خرد کند: از ادارات گرفته تا بیمارستان‌ها تا هر کجایش که فردی از تو قدرتمندتر باشد و کار تو به آنجا افتاده باشد. و در برابرش از امامی گفت که مرگ با عزت را به زندگی ذلیلانه ترجیح داد. و تو در فکر فرو می‌رفتی از سقوط جامعه‌ای که روزمرگی‌هایش چگونه آن را به ذلت کشانده، جامعه‌ای که جرات ندارد خودش باشد و چندین چهره و بیرون و درون دارد. آن شب می‌توانستی دوباره صدای نجوایی را بشنوی که در گوش تو عزت‌نفس را زمزمه می‌کرد و می‌خواست ما مردگان را احیا کند.

اپیزود 2: ظهر عاشورا

تصمیم گرفتم ظهر عاشورا به فضایی سنتی سر بزنم. به یاد خاطره تاثیرگذاری که حدود 8، 9 سال قبل از مسجدی در بازار تهران داشتم، به آنجا رفتم. مسیر مترو تا بازار پر بود از مردمی که برای تماشای دسته‌جات و تعزیه‌ها جمع شده بودند. تقریبا نزدیک اذان ظهر به مسجد رسیدم. بعد از نماز ظهر و عصر نوبت مداحی و عزاداری رسید. مداحی و سینه‌زنی اول، همان فضای آشنای سنتی بود درباره رگ بریده و لب تشنه امام حسین (ع) و تلاشی برای گریه گرفتن و شور بیشتر والبته تقریبا بدون نکته‌ای انحرافی. نوبت مداح دوم که رسید اول از همه تاکید کرد بر اینکه مردم از سینه‌زدن خسته نشوند و فلانی گفته تا دلت می‌خواهد از مردم سینه‌زنی بگیر. بعد برای توجیه مردم به تبیین علت سینه‌زنی پرداخت. گفت که امام حسین شهید شده تا گناهان امت گنهکارش بخشیده شود. گفت که امام حسین به خدا گفته اگر من و فرزندانم شهید شویم برای بخشش گناهان امت کافی است؟ خدا جواب داده که نه. امام حسین پرسیده که اگر من و فرزندانم شهید شویم و اجسادمان لگدکوب اسبان شود کافی است؟ خدا جواب داده که نه، امت تو گناهکارتر از این حرفها هستند. در آخر امام پرسیده که اگر من و فرزندانم شهید شویم، اجسادمان لگدکوب اسبان شود و زن و فرزندانمان را به اسیری ببرند کافی است؟ که خدا راضی شده و گفته که این حد برای بخشش گناهان امت کافی است. حال ما هم برای امام حسین که این همه برایمان از خود گذشتگی کرده، نباید کم بگذاریم و باید خوب سینه بزنیم. برای محکم‌کاری این را هم گفت که در روز قیامت شیعیان 1000 صف می‌شوند؛ امام حسین به تنهایی 900 صف را شفاعت می‌کند و برای 100 صف دیگر هم که گناهانشان بیشتر است و کارشان گیر دارد، بقیه 14 معصوم جمع می‌شوند و کارشان را درست می‌کنند. طاقت نیاوردم، زدم بیرون ....

*********************

در راه برگشت نظاره‌گر انواع و اقسام صف‌های طویل غذای نذری بودم و به سخنرانان دیشب و مداحان امروزش فکر میکردم. به اینکه چگونه عده‌ای دین و اخلاق و خوب‌بودن را به مسخره می‌گیرند و مطمئن می‌شدم از علت اینکه چرا جامعه ما ایرانیان تبدیل به یکی از بی‌اخلاق‌ترین و بدترین جوامع شده است. مجلس اول مجلسی است با مخاطبینی محدود و مجلس دوم مجلسی است که نمونه‌اش تا دلتان بخواهد در اینجا پیدا می‌شود. بانگ ضعیف صدای مجالس نوع اول در صدا و هیاهو و بانگ طبل‌ها و سنج‌های مجالس نوع دوم گم شده است. مجالسی که به مذهبی‌هایمان اطمینان می‌دهد که چون اسمتان شیعه است هر چه باشید عده‌ای کارتان را درست می‌کنند، پس بروید هر کاری می‌خواهید بکنید اما سینه‌زنی تاسوعا و عاشورا فراموش نشود. وقتی دین مردم اینقدر از روح و مغز خالی شود امام‌زاده‌ای می‌شود که اگر کور نکند، شفا هم نمی‌دهد. یکی از دوستان دوران دبیرستان که از خانواده‌ای مذهبی بود تعریف میکرد که پدرش کسی است که دعای مستحب وضو را میگوید اما همسایه‌اش را آزار می‌دهد؛ می‌گفت که از این دین و دین‌داری متنفر است. او هم تبدیل شد به یکی از بسیار افرادی که توسط امام‌زاده قلابی داستان ما کور شده بود. باید تسلیت گفت برای مرگ دینی که آنچنان به خرافه وقشری‌گری آلوده و از آن سوء‌استفاده شده که هر روز عده بیشتری از مردم از آن زده و گریزان می‌شوند و در حالی که در صف منتظر دریافت غذای نذری هستند از هم در گوشی می‌پرسند چرا باید برای کسی که 1400 پیش مرده گریه کرد؟ چراهایی که از بی‌ثمری دینداری رایج برای جامعه حاصل شده، دینداری که فقط مشقت و زحمت و ترساندن برای مردم داشته است. به قول مرحوم آقاسی:

ای نمازآیین پس از هفتاد سال             کو تحول، کو طرب، کو شور و حال؟

شد زمین لبریز مسکین و یتیم             ما گرفتار کدامین هیاتیم؟

نمی‌دانم آدمهایی که با توجیه مذهب هر کاری میکنند خطرناک‌ترند یا آدمهایی که زخمی از احساس بازی خوردن و سرکیسه شدن به همه چیز بی‌اعتقاد می‌شوند و خط قرمزی ندارند؛ اما لهیب جهنمی که امروز به اسم جامعه ایرانی برای خود ساخته‌ایم از همه چیز ملموس‌تر است، جهنمی که هر دو طرف در آن هیزم می‌ریزند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد