اتاق فکر

بشینیم یه خرده فکر کنیم

اتاق فکر

بشینیم یه خرده فکر کنیم

ما، کوشش و جدیت

چند روز پیش مشغول مطالعه جلد سوم مجموعه "سده های گمشده" (علویان و ... آل بویه) اثر زنده یاد پرویز رجبی بودم. در بخش پایانی کتاب ذیل عنوان حاشیه ای بر تاریخ و با جمع‌بندی این دوره نکته مهم و قابل تاملی مطرح شده است. با نگاهی به این دوره تاریخی که حکومت ایرانی آل بویه به پیروزی‌های بزرگی مانند فتح بغداد و عزل و نصب خلفای عباسی نائل شد می‌بینیم که عملا دستاورد قابل اعتنایی نصیب ایران و ایرانی نشده است. به تعبیر نویسنده عزیز دیلمیان پیروزی‌های بزرگ خود را جدی نگرفتند و به عمق بزرگی آن پی نبردند.

فراتر از آن نگرانی اساسی در "نبود انگیزه برای جدی بودن در برخورد با همه مسائل زندگی" است. نکته جالب مطرح شده تفاوت قائل شدن بین کوشش کردن و جدی بودن است. فرد کوشا و فرد جدی هر دو تلاش می‌کنند اما فرد جدی هدفی مشخص و عزمی استوار برای رسیدن به هدفش دارد. به همین دلیل است که "انسان کوشا نمی‌تواند به هنگام شکست خوردن خود را سرزنش کند. اما انسان جدی، جز در کوتاه مدت، به ندرت می‌تواند شکست بخورد. از همین روی است که انسان‌های کوشا برای شکست خود در پی یافتن یک گناهکار هستند و انسان‌های جدی حتی شکست خود را جدی می‌گیرند و پس از هر شکستی میلی غریب به آغازی جدی‌تر دارند".

مشکل بنیادین از همینجا آغاز می‌شود که در تاریخ و جامعه ما فرد کوشا بسیار است اما جای مردمان جدی بسیار خالی است. در مقابل آن، تاریخ دوره معاصر غرب پر از افرادی جدی است که با هزار بار شکست خوردن هم ناامید و مایوس نمی‌شوند و راهی به سوی پیروزی پیدا می‌کنند. در مواردی با تلاش فراوان به پیروزی‌های بزرگی هم می‌رسیم اما عدم وجود هدفی مشخص و عزمی راسخ سبب می‌شود که فرصتها را از دست بدهیم و همه رشته‌ها را پنبه کنیم. نمونه‌های مشخص آن نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت است که در ایام نابودی آن توسط کودتای 28 مرداد هستیم. دستاورد ملی شدن صنعت نفت و احقاق حقوق ملی با استفاده هوشمندانه از ظرفیت‌های بین‌المللی مانند دادگاه لاهه که الگوی بسیاری از نهضت‌های آزادی‌بخش و ضد استعماری قرار گرفت، جدی گرفته نشد و به آسانی از دست رفت. از اختلافات داخلی (مانند اختلافات مصدق، جبهه ملی و کاشانی) گرفته تا سرسپردگی گروههای داخلی مانند حزب توده (که در گیرودار ملی شدن صنعت نفت به دنبال اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی بود) نشان از عدم وجود آرمان مشترک دارد که سبب فروپاشی و نابودی نهضت شد. نهضتی که انگلستان را مغلوب کرد نهایتا توسط چند هزار نفر اراذل و اوباش از پا درآمد.